امیرعلیامیرعلی، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 14 روز سن داره

امير علي ، ثمره يك عشق ...

تا میتونی لگد نوش جان کن مامان خانوم!!!

وای وای سلام بر پسر فوتبالیست من خوبی مامانی؟ پسر گلم فکر کنم شکم مامان رو با میدون فوتبال عوضی گرفتی که انقدر لگد میزنی!!!اخ اخ که شبها در حسرت یک خواب راحتم! دلم برای این که روی شکم بخوابم تنگ شده! پسرم فرش اتاقتم خریدیم کم کم وسایلت داره تکمیل میشه! خدایا یعنی میشه پسر گلم رو تو اتاق خوشگلش سالم و سرحال ببینم؟
27 تير 1390

یک بابای معتاد!!!!

سلام سلام  گل پسر! میدونم الان چشمات قلنبه شده! با خودت میگی این بابای ما کی معتاد شد که من خبر ندارم؟!!! راستش فینگیل مامان قضیه از اونجایی شروع شد که ما رفتیم تو خونه جدیدمون و از اونجایی که آقای بابا خیلی خیلی تنبل تشریف دارن هنوز بعد از 2ماه تلویزیون خونه آنتن نداره! درسته که مامان خانوم زیاد اهل تلویزیون نیست ولی خب دیگه گاهی وقتا ادم دلش میخواد نیم ساعت بشینه پای سریال و فیلم آقا جونم برات بگه که مامان خانوم رفت و از یکی از دوستان درخواست فیلم کرد و ایشون هم لطف کردنوسریال گم شدگان رو دادند!  وای وای چشمت روز بد نبینه !  شروع این سریال همان و اعتیاد بابا همان!!! الان هرشب برنامه داریم جوری که حتی وقت هایی که...
21 تير 1390

هفته 28

سلام پسر 28 هفته ای مامان! میدونم که حالت خوبه! اینو از لگدهای محکمی که نوش جون میکنم فهمیدم! آخ که مامان قربون اون لگدهات بشه!!! خوشگل مامان ، بالاخره تخت و کمدت رو سفارش دادیم! همونطور که میدونی چون مامان خانوم یعنی من همیشه با همه متفاوت خرید میکنم رنگ تخت شما هم برخلاف بقیه آبی نشد بلکه سفیدوقهوه ای سفارش دادیم!!! به نظر من که خوشگله! حالا وقتی اتاقتو چیدیم عکساشو میذارم تا ببینیم نظر بقیه چیه؟! دیروز هم با بابا رفتیم برای اتاقت لوستر هم خریدیم.خلاصه اینکه سرمون شلوغه! داریم کم کم اماده میشیم تا تو بیایی! این روزها آقای بابا خیلی نگرانه، هم نگران سلامتی من و تو و هم نگران سه نفرشد نمون! هرروز از من میپرسه که تورو بیشتر دوست دار...
19 تير 1390

شیطون مامان!

ای ای سلام شیطون مامان! هنوز نیومده مامان و بابارو میذاری سرکار؟! ای بلا دیشب خیلی مامان و بابا رو نگران کردی! از پریروز این گل پسر ما کم تکون میخورد، دیروز هم که دریغ از یک لگد کوچولو! حتی مامان خانوم رو مجبور کرد یک بستنی خیلی گنده نوش جان کنه تا بلکه اقای پسر یک لگد کوچولو بزنه ولی هیچ خبری نشد تاشب! دیگه همه نگران شدیم ، نصف شب پاشدیم رفتیم بیمارستان ! خانوم دکتر صدای قلب رو شنید و گفت سالمه ولی برو سونو! تا نشستیم تو نوبت لگدهای اقا شروع شد!!!!! خانم دکتر سونو هم با تعجب گفت که خانوم این که تکون میخوره!!! خلاصه که رسما ما سرکار بودیم!!! شاید هم پسملی میخواست خودشو واسه ما لوس کنه! به هرحال امروز هم نرفتیم سرکار و نشستیم ببین...
12 تير 1390

درددل یک مامان تنها!

سلام پسر مامان! میدونم از دست مامان ناراحت و دلخوری! اما پسر گلم خودت که توی دل منی، خودت خوب میدونی که مامان نمیخواد حتی یک لحظه هم توی دل کوچولوی تو که همه هستی اون هستی یک ذره هم غم باشه!ولی مامانی میبینی که گاهی وقتها دست خودم نیست!دلم میگیره! عشق مامان، این روزا خیلی احساس تنهایی میکنم!دلم خیلی گرفته! خسته ام! گل مامان! این مامان دلشکسته رو که باعث ناراحتی تو میشه ببخش و بدون که مامان توروخیلی دوست داره! تو بهونه قشنگ زندگی منی!
4 تير 1390
1